داستان درس 16 – آسانسور
داستان در یک هتل است.
یک مرد در آسانسور است. او می خواهد به طبقه همکف برود.
در طبقه 11 یک خانم میخواهد سوار آسانسور شود.
خانم از آن مرد می پرسد. به طبقه همکف می روید؟
آقا می گوید بله. پس خانم سوار آسانسور می شود.
بعد از راه افتادن، آسانسور گیر می کند.
خانم می ترسد.
آن ها کمی در مورد مشکل صحبت می کند.
آقا می گوید باید ما صبر کنیم. آسانسور خودش راه می افته.
اما خانم می گوید. شاید آسانسور راه نیفتد.
خانم دنبال کلید آرام می گردد و آن را پیدا می کند و آن را فشار می دهد.
آن ها با تکنیکا صحبت می کنند و به او می گویند که در آسانسور گیر کرده اند.
تکنیکا می گوید سریع می آیم.
آن ها در آسانسور یک موسیقی گوش می دهند و آن ها از موسیقی خوششان نمی آید. آن ها با هم کمی صحبت می کنند.
آقا خود را معرفی می کند. خانم هم همین طور.
آقا می گوید که از اسم خانم خوشش می آید.
در این لحظه آن ها یک صدا می شوند.
تکنیکا رسیده است و با آن ها صحبت می کند.
اما تکنیکا می گوید که او نمی تواند تنهایی آسانسور را تعمیر کند و باید شرکت آسانسور را خبر کند.
آن ها عصبانی می شوند. اما مجبورند صبر کنند.
شرکت آسانسور 30 دقیقه دیگر می آید.
خانم و آقا 2 درخواست دارند.
خاموش کردن موسیقی و خاموش کردن کولر، چون در آسانسور سرد است.
تکنیکا در ابتدا موسیقی را خاموش می کند
او بعد کولر را خاموش می کند و می رود.
اما او لامپ را هم خاموش کرده است.
چون لامپ و کولر با هم بوده است.
آن ها داد می زنند که صبر کنید و برگردید اما او رفته است.
آقا می بیند که خانم سردش است. پس ژاکتش را به خانم می دهد.
آن ها با هم صحبت می کنند و منتظر می مانند.
@SatzDe گروه تمرین جمله سازی ما